برای دردهای مردم مظلومم ، بغض گلویم را می فشارد ، ترانه های سربی ، آواز بی کسی ، رنج بی پناهی، و گرسنگی مردم میهن!
۱۳۹۴ مرداد ۱۳, سهشنبه
۱۳۹۴ مرداد ۱۲, دوشنبه
مادران خاوران
یک نفس با ما نشستی خانه بوی گل گرفت
خانه ات آباد که این ویرانه بوی گل گرفت
از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت
پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زیارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت
لعل گلرنگ تو را تا ساغر و می بوسه زد
ساقی اندیشه ام پیمانه بوی گل گرفت
عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت
از شمیم شعر شورانگیز آتش، عاشقان
ساقی و ساغر، می و میخانه بوی گل گرفت

خانه ات آباد که این ویرانه بوی گل گرفت
از پریشان گویی ام دیدی پریشان خاطرم
زلف خود را شانه کردی شانه بوی گل گرفت
پرتو رنگ رخت با آن گل افشانی که داشت
در زیارتگاه دل پروانه بوی گل گرفت
لعل گلرنگ تو را تا ساغر و می بوسه زد
ساقی اندیشه ام پیمانه بوی گل گرفت
عشق بارید و جنون گل کرد و افسون خیمه زد
تا به صحرای جنون افسانه بوی گل گرفت
از شمیم شعر شورانگیز آتش، عاشقان
ساقی و ساغر، می و میخانه بوی گل گرفت

این یک شهادت است در رابطه با رفیق هیبت معینی چاغروند در روزهای اعدامهای دسته جمعی ... لطفا مطالعه بفرمائید
این یک شهادت است در رابطه با رفیق هیبت معینی چاغروند در روزهای اعدامهای دسته جمعی ... لطفا مطالعه بفرمائید . یاد و خاطره رفیق هیبت معینی همچون دیگر جان افشانانِ راه آزادی و سوسیالیسم جاودانه باد .
......................................................
به شهادت محمود روغنی عضو حزب توده ایران که به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود، در مصاحبه با رادیو دویچه وله جلب می کنم:
س- قبل از دادگاه کجا رفتید؟
من و عمویی را با کلیه وسایل صدا زدند و به اتاق ۳۲۸ بند آسایشگاه اوین بردند. آنجا دیدم هیبتالله معینی هم هست. هیبت گفت که از بند زنها، دخترها داد کشیدهاند و خبر دادهاند که چنین دادگاهی(دادگاههای مرگ) دارد برگزار میشود. بعد من و هیبت را صدا کردند و عمویی در همان اتاق ماند و دادگاه نیامد. من و هیبت را با پیراهن و پیژامه به بند ۲۰۹ بردند که دادگاه آنجا بود و ظاهرا در همان پایین هم اعدام میکردند.
س- با هیبتالله معینی چه صحبتهایی کردید؟
من گفتم تو چکار میکنی؟ گفت: میگویم عضو سازمانم هستم، مارکسیست هستم و جمهوری اسلامی را هم قبول ندارم. از من پرسید تو چه میکنی، گفتم من میگویم مسلمان هستم، مارکسیست نیستم و حزب را هم دیگر قبول ندارم.**
......................................................
به شهادت محمود روغنی عضو حزب توده ایران که به ۱۵ سال زندان محکوم شده بود، در مصاحبه با رادیو دویچه وله جلب می کنم:
س- قبل از دادگاه کجا رفتید؟
من و عمویی را با کلیه وسایل صدا زدند و به اتاق ۳۲۸ بند آسایشگاه اوین بردند. آنجا دیدم هیبتالله معینی هم هست. هیبت گفت که از بند زنها، دخترها داد کشیدهاند و خبر دادهاند که چنین دادگاهی(دادگاههای مرگ) دارد برگزار میشود. بعد من و هیبت را صدا کردند و عمویی در همان اتاق ماند و دادگاه نیامد. من و هیبت را با پیراهن و پیژامه به بند ۲۰۹ بردند که دادگاه آنجا بود و ظاهرا در همان پایین هم اعدام میکردند.
س- با هیبتالله معینی چه صحبتهایی کردید؟
من گفتم تو چکار میکنی؟ گفت: میگویم عضو سازمانم هستم، مارکسیست هستم و جمهوری اسلامی را هم قبول ندارم. از من پرسید تو چه میکنی، گفتم من میگویم مسلمان هستم، مارکسیست نیستم و حزب را هم دیگر قبول ندارم.**
اشتراک در:
پستها (Atom)
واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد
منصور امان / فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...