۱۳۹۴ آذر ۳, سه‌شنبه

تفسیر با شما

ترانه زیبای مادر - خواننده محمد ملک تقدیم به همه مادران قهرمان شهدا و زندانیان سیاسی / آنان که فریادشان و خروششان رعشه مرگ بر تن شب پرستان می اندازد


یادمان مجاهد شهيد عليرضا نفيسي



گر ما ز سر بريده مي ترسيديم
در مجلس عاشقان نمي رقصيديم .

****************

براستي كه اين روزها چقدر شبيه آن روزهاست...

آن روزها نيزمثل همين روزها , لشگريان امام دجالان و داعشي هاي آن زمان، فعالان سياسي و هواداران مجاهدين را شناسايي وگله هاي وحشي پاسدار و بسيجي هر شب بخانه اي مي ريختند, جوانان و بعضا كودكان و نوجوانان 14- 13 ساله را دستگير كرده و به زندان مي بردند و مثل همين روزها در زير شكنجه هاي وحشيانه به شهادت مي رساندند و با گرفتن پول گلوله و تعهد سكوت و هزاران نوع تهديد ديگر جنازه ها را به خانواده ها تحويل مي دادند .
روز1مرداد سال 1360 بود كه نوبت به مادر سالخورده اي كه با نوه دلبندش زندگي ميكرد، رسيد و گله هاي وحوش به خانه اش يورش بردند و نوه 23 ساله او مجاهد شهيد عليرضا نفيسي را به همراه 5تن ديگر از دوستانش را دستگير كرده و به زندان سپاه خرم آباد بردند .
عليرضاي دلاور پس از دستگيري, با گذشت نزديك به يكماه سراسر شكنجه در دادگاهي چند دقيقه اي همراه 4تن ديگر از دوستانش محاكمه شد 4نفر به اعدام و او به دليل ناشناخته ماندن موضع تشكيلاتي اش به حبس ابد محكوم شد.
اما كمي بعد نفر ششم خيانت كرده و موضع رضا كه از مسئولين شوردانش آموزي خرم آباد بود، را لو داد و او مجددا براي دادن اطلاعاتش به زير شكنجه كشيده شد.
او كه به دليل موضع مسئوليتش اطلاعات سازماندهي همه تيمهاي دانش آموزي را داشت, هرگز لب از لب نگشود و اينبار به مثابه اسطوره استقامت در زير شكنجه در زندان زبانزد همگان شد.

ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:

ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ,ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ,ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ
ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ, ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ
ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ
ﮐﻨﻢ!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ,ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ,
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!

پوستر روز جهانی رفع خشونت علیه زنان در بخارست رومانی؛ 25 نوامبر روز جهانی رفع خشونت علیه زنان

۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه

انقلاب چیست و انقلابی کیست ؟

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد

باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند ”
---------------------
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم سار ترانه های بی هنگام خويش.

و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا.

سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشريح،
و لته های بی رنگ غروری
نگون سار
بر نيزه های شان.

تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرين ات می کند؟

تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس ها
به داس سخن گفته ای.

آن جا که قدم برنهاده باشی
گياه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باورنداشتی.

فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپيان
بازمی آمدند.

باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياه پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!

احمد شاملو

واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد

منصور امان /  فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد  منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...