۱۳۹۴ دی ۶, یکشنبه

ویدیویی با صدای زنده یاد رفیق سعید سلطانپور

زمستان پنجاه
روی شتای برف می گذرد
و به شتای گسترده
در روستا و شهر
در کوهپایه
زیز هجوم تند و پریشان برف می نگرد
دلخسته ای که در محاصره ی برف است
منکوب برف،مرد زمستانی
در سینه آتشی دارد
که می تواند
یک تکه از شتای میهن دلتنگ را اب کند
که می تواند قلبش را
روی حشار خانه ی دلخستگان بگیرد
و آفتاب کند
دلخسته ای که می گذرد
و در محاصره ی بوران
به خانه های سرد
و به دسیسه های هجوم سپیده می نگرد
در سینه آتشی دارد
با این همه که می گذرد سوز و برف و باد
در دل بیاد آن همه گل های سوخته
سوزان سرکشی دارد
سرخ خروس وار
با پنجه های بسته،در تیغه های یخ
با یاد شعله های سحر
خونشعله های بال
بر شاخه های بوران می کوبد
می خواند از جگر
اما، گل گزند
برق جهنده،سرب گدازنده
روئیده از دهانه ی دوزخ
توفیده روی راه
در قلب آن شکفته ی آتشناک
در خون زنده، راه می یابد
بر سوز یخ
خروس خون
می خوابد
آنگاه شعله واری، در یخ
می چرخد و به صحیحه ی آزاد
پر می کشد
روی حصار میهن دلتنگ
می تابد
در شاخه های درهم بر فاب
زیر هجوم بوران، می چرخند
خونشعله های بی تاب

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد

منصور امان /  فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد  منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...