تو به من خندیدی
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیدم
و نمیدانستی
من به چه دلهره از باغچۀ همسایه
سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تُند دوید
سیب را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب را دست تو دید
غضبآلوده به من کرد نگاه
سیب دندانزده از دست تو افتاد بهخاک
و تو رفتی وهنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خشخش گام تو تکرار کُنان،
میدهد آزارم
و تو رفتی وهنوز،
سالها هست که در گوش من آرام،
آرام
خشخش گام تو تکرار کُنان،
میدهد آزارم
و من اندیشهکُنان
غرق این پندارم
که چرا،
ـ خانۀ کوچک ما
سیب نداشت
غرق این پندارم
که چرا،
ـ خانۀ کوچک ما
سیب نداشت
خرداد ۱۳۴۳
حمید مصدق
درآمد بر منظومۀ «آبی، خاکستری، سیاه»با صدای: حمید مصدق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر