منصور امان
این تصادُفی یا از وقت نشناسی حاکمان ج.ا نیست که در میانه یک بُحران انسانی داخلی و هنگامی که ویروسی مرگبار در حال درنوردیدن شهرها و روستاهای کشور است، بر آتش بُحرانهای خطرناک دیگری در گُستره خارجی که زیست و معاش جامعه را تهدید می کند، بنزین می ریزند. رژیم ولایت فقیه به مُوازات همه گیر شدن کُرونا در کشور، به فعالیتهای مُخرب و خسارت بار خود در پهنه پروژه ماجراجویانه هسته ای ابعاد تازه ای بخشیده است.
پنهانکاری؛ از دیروز تا امروز
روز سه شنبه ۱۳ اسفند، مُدیر کُل آژانس بین المللی انرژی هسته ای از وُجود سه مرکز اتُمی "اعلام نشده"ی ج.ا خبر داد که پیرامون فعالیتهای صورت گرفته در این مکانها اطلاعاتی در دست نیست. آقای رافائل گروسی تاکید کرد حاکمان ایران درخواست آژانس برای دسترسی به این سایتها را رد کرده و پُرسشهای آن را بی پاسُخ گذاشته اند. وی به صراحت گفت "زنگ خطر" در باره فعالیتهای هسته ای ج.ا را به صدا درمی آورد.
این نهاد بین المللی در آبان ماه سال گذشته نیز اعلام داشته بود که در جریان بازرسی و نمونه برداری از مرکز تورقوزآباد، "ذرات اورانیوم طبیعی با منشا فعالیت انسانی" کشف کرده است. مرکز مزبور همان سایت اتُمی است که نخُست وزیر اسراییل وجود آن را در جریان سُخنرانی در مجمع عُمومی سازمان ملل افشا کرد. رژیم ولایت فقیه این مرکز را از آژانس پنهان نگه داشته بود و آژانس تنها پس از این از فعالیتهای مخفی مُلاها در آنجا آگاه شد. با این حال حتی بعد از آشکار گردیدن این رُسوایی که نقض روشن توافُق هسته ای وین بود، حاکمان ج.ا به انکار آن پرداخته و محل یاد شده را "قالیشویی" می خواندند. فراموش نشدنی همچنین نمایش زوج ظریف – عراقچی است که به تلویزیون دولتی آورده شدند تا با لودگی و دلقک بازی موضوع را لوث کنند.
تورقوزآباد در امتداد سیاست شناخته شده ج.ا قرار دارد که بر پنهان سازی فعالیت هسته ای اش مُتمرکز گردیده. وجود نزدیک به همگی تاسیسات اصلی مُلاها فقط پس از افشاگری اپوزیسیون یا طرفهای خارجی حاکمیت آشکار گردیده. این واقعیت، سووظن به حقی را در مورد هدف حاکمان ج.ا از فعالیت هسته ای و جهتگیری نهایی این پروژه دامن زده که در پی خود یک بُحران خارجی طولانی، پُر هزینه و کمرشکن را دربر داشته است.
بدیهی است که مخفیکاری جدید رژیم ولایت فقیه که سپس با تن ندادن به پُرسش و بازرسی تکمیل شده، زاویه مشکوک فعالیتهای آن را تقویت کرده و مساله محوری و چالش برانگیز در پروژه اتُمی مُلاها، یعنی سویه نظامی آن را بار دیگر به مرکز کشمکش می راند. هُشدار دبیرکُل آژانس روند کشمکش خطرناکی را که با توافُق هسته ای مُتوقف شده بود، دوباره به گردش درآورده.
این اما بدان مفهوم نیست که درگیری امروز مسیری همچون گذشته را طی خواهد کرد. چه، در فاصله ای که رژیم مُلاها موریانه وار مشغول تُهی کردن مضمون توافُق با طرفهای خارجی اش بود، مُعادلات بین المللی نیز دگرگون شده است. در آمریکا دولت دیگری فرمان می راند که در برابر سیاستهای شریرانه مُلاها رویکرد سختگیرانه تری را پیش گرفته است. همچنین، مُوازنه در جهان غرب به سود سنگین تر شدن کفه آمریکا تغییر یافته. این امر در باره بُحران ج.ا خود را در شکل کمرنگ شدن نقش اُروپا و کاهش لمس پذیر توان آن در جهت دهی به مسیر برخورد با شریک تجاری اش نمایان می سازد. براین اساس، رویکرد کُنونی رژیم مُلاها می تواند بسیار غیرعقلانی به نظر برسد، اما بررسی دقیق تر رفتار آن پس از شکست "برجام" نشان می دهد آنچه که در چارچوب سیاست مُتعارف و واقع گرایانه، نامُتعارف و نابخردی می نماید، در کادر مُحاسبات و منافع حاکمیت تنها تدبیر عملی و سازگار به حساب می آید.
دستاویز سازی
دوره جدید فعالیتهای تنش بار هسته ای مُلاها با اعلام زیر پا گذاشتن گام به گام تعهُدات "برجامی" آغاز شد. آنها در چند دوره اعلام شده و با صحنه سازی سیاسی، تحرُکات اتُمی خود را از سر گرفتند و فصل جدیدی از درگیری را گشودند. یک سال پس از کناره گیری آمریکا از توافُق وین و ناکام ماندن شُرکای اُروپایی مُلاها در "دور زدن" تحریمهای یکجانبه این کشور، حاکمان ج.ا، برنامه هسته ای خود را دوباره و این بار به طور مرحله ای به جریان انداختند. آنها با زمینه چینی و در یک پریود زمانی به نسبت کوتاه به همان نُقطه ای برگشتند که پیش از "برجام" قرار داشتند. آقای خامنه ای و کارگُزاران هسته ای او ابتدا با استناد به اعتبار داشتن توافُق وین هر گونه مُذاکره مُجدد را رد کردند و به این ترتیب یک دریچه حل سیاسی موضوعات مورد اختلاف را مسدود کردند. در گام بعدی، آنها فشار به اُروپا برای نادیده گرفتن تحریمهای اقتصادی آمریکا را آغاز کردند؛ خواسته ای که از پیش آشکار بود غیرعملی است و طرح آن فقط می توانست ساختن یک دستاویز برای "چرخاندن سانتریفیوژها" باشد.
در اوایل سال جاری به نظر می رسید زمان بهره برداری فرا رسیده باشد. آقای حسن روحانی اعلام کرد که رژیم اش در چند فاز مُختلف تعهُدات اتُمی خود را زیر پا می گذارد و به اُروپا اولتیماتومهای شصت روزه برای ورود به هر فاز جدید داد. این در حالی است که هیچکس بهتر از رهبران ج.ا که در ماههای پیش از این از نزدیک و به طور فشُرده با شُرکای اُروپایی شان در مُذاکره و رایزنی بودند، آگاه نبود که لندن، پاریس و برلین نه می خواهند و نه می توانند که به خاطر آنها ریسک تنش در مُناسبات استراتژیک خود با آمریکا را بر خود هموار کنند؛ کما اینکه چین و روسیه هم که نزدیکترین روابط اقتصادی و سیاسی با مُلاها را دارند، حاضر به دست زدن به چنین ریسکی نشدند.
حاکمان ج.ا به خوبی می دانستند که فشار و تهدید آنها توانایی تغییر مُعادلات در این سو آن سوی اُقیانوس را ندارد و تحوُل مُعجزه آسایی به انتظار ننشسته. انتهای بازی ضرب العجل از همان آغاز آشکار بود و این را حتی کوته بین ترین خیمه نشین "نظام" هم می توانست مُشاهده کند.
پله به پله به سوی بُمب
انتهای هر راهکاری بیش از دو سناریو نمی تواند داشته باشد: دستیابی به نتیجه یا ناکامی در آن. تدبیر اولتیماتوم هسته ای رژیم ولایت فقیه نیز این قاعده برکنار نیست؛ اُروپا یا به خواسته مُلاها تن می دهد یا آن را رد می کند. در سناریوی اول تکلیف همه طرفها روشن است، در سناریوی دُوُم حاکمیت یا باید به وضع موجود تن بدهد یا آنکه به سمت وضعیت نهایی و به بیان دقیق تر، ساخت سلاح هسته ای یا توانایی کسب بالقوه آن پیش برود.
تردیدی نیست حاکمان ج.ا که تجربه دستکم چهار دهه بُحران خارجی پیوسته و دو دهه جنگ و گُریز هسته ای را دارند، می توانند پیش از وارد شدن به چنین قُماری خُروجیهای احتمالی آن را هم مُحاسبه کنند. بنابراین بازی گامها را می توان یک انتخاب با نتیجه معلوم دانست که بدان جامه گُمراه کننده "کسب منافع اقتصادی برجام" پوشانده شده است.
در صحنه عمل، حرکت پلکانی مُلاها یک فعل تاکتیکی است که در خدمت استراتژی دستیابی به سلاح هسته ای یا کسب پتانسیل ساخت آن و وارد شدن به باشگاه اتُمی قرار دارد و راه دست یافتن به آن را هموار می کند. در دستگاه مُحاسبه حاکمان ج.ا، تاکتیک مزبور یک بازی دو سر بُرد است، بدینگونه که اگر طرفهای خارجی در فاصله گامهای چندگانه هسته ای ریسمان تحریم را شُل کنند، توانسته اند یک موفقیت مرحله ای به دست بیاورد و تجدید قُوا کند. هرگاه چنین حالتی اتفاق نیفتد، آنها توانسته اند در پروسه کاربُرد این تاکتیک، فُرجه زمانی و موقعیت لازم را برای ساخت بُمب یا برخورداری از پتانسیل آن به دست بیاورند.
ناگفته پیداست که شرط موفقیت راهکار یاد شده، حرکت به صورت خزنده و به گونه ای است که حساسیت طرف حسابهای شان را برنیانگیزد، مقاصدشان را تفسیرپذیر کند و در ابهام بگذارد. این تاکتیکی است که به "پُختن قورباغه زنده" شُهرت دارد. قورباغه از آنجا که نسبت به تغییر دمای تدریجی حساس نیست، می تواند در آب سردی که به آهستگی داغ و داغ تر می شود، آب پز شود، بدون آنکه بتواند خطری که در حال نزدیک شدن است را حس کند. او زمانی مُتوجه می شود که فرآیند تغییر وضعیت به مراحل نهایی رسیده و توان واکُنش را از او سلب کرده است.
فاصله ای که ج.ا. در این میان با جنگ افزار هسته ای دارد، جای تردید را در این باره باقی نمی گذارد. ذخایر اورانیوم غنی شده مُلاها به پنج برابر مرز تعیین شده در توافُق وین، یعنی 1500 کیلوگرم رسیده و با به راه انداختن خطهای جدید سانتریفیوژ، در حال غنی سازی اورانیوم با درصد نامعلومی از غنا است. رژیم ولایت فقیه در 15 دی ماه (98) با اعلام برداشتن "گام پنجم" به اطلاع رساند که دیگر هیچ محدودیتی برای خود در غنی سازی، درصد غنی سازی، میزان مواد غنی شده، تعداد سانتریفیوژها و "تحقیق و توسعه" (یا به بیان روشن تر زمان گُریز هسته ای) قائل نیست.
بُمب و ناگُزیریها
به این ترتیب می توان گفت رژیم ج.ا بر وقفه "برجام" غلبه کرده و در ریل پیش از آن در حرکت است. گرچه گردانندگان "نظام" وانمود می کنند که سیاست کُنونی شان واکُنش در برابر سیاست آمریکا و اُروپا است، واقعیت اما این است که جنگ افزار هسته ای - یا آنگونه که در ادبیات حاکمیت عُنوان می شود "تضمین امنیتی" - بخش جُدایی ناپذیر از دُکترین سیاسی - نظامی ج.ا بوده و نشانه های موجود و از آن جُمله، تاسیسات مخفی که آقای گروسی بدان اشاره کرده و مسیری که خزش پلکانی ج.ا می پیماید، بیانگر تغییر آن نیست.
خاستگاه این تلاش مُخرب و فاجعه بار استراتژی بقای رژیم استبدادی – مذهبی ولایت فقیه است؛ سیستمی که در تضاد با جهان پیرامون خود قرار گرفته، در شکافهای قومی، فرقه ای، و منطقه ای زیست می کند، دخالتگری، توسعه طلبی و صُدور بُنیادگرایی و تروریسم کیش سیاست خارجی آن است و "دُشمن"، خمیرمایه تنظیمات سیاسی و اقتصادی اش را تشکیل می دهد. همزمان باید توجُه داشت که "نظام" این بار را به دوش ذخایر، منابع، ثروت، زندگی حال و سرنوشت آینده جامعه ای باید بگذارد که مشروعیتی برای آن قائل نیست.
چنین رژیمی برای بقا در اکوسیستم ناهمگون و بُحرانی که پیرامون خود آفریده، نیاز به ابزارهایی برای تحمیل خود به آن دارد. جنگهای نیابتی و فرقه ای و تروریسم دولتی شکل مُتعارف این ابزارها و سلاح هسته ای قالب غیرمُتعارف آن است. ناکارایی ابزارهای غیرمُتعارف برای جنگهای بُزُرگ را بُحران "پسابرجامی" به "نظام" اثبات کرد. "جنگ نامُتقارن" آن در پروسه این رویارویی هیچ دستاوردی در بر نداشت. حاکمیت آنچه که در توشه داشت را به میدان آورد و دست خالی بر جای ماند؛ نه حمله به کشتیها در خلیج فارس و نه ترور و دسیسه بُمب گذاری در اُروپا، نه راهزنی دریایی و نه موشک پرانی به تاسیسات نفتی عربستان موجب سنگین شدن کفه آن نگردید. بدتر از آن، آقای خامنه ای و همدستانش برخلاف تهدیدهای گزافه شان نتوانستند تنگه هُرمُز را ببندند و اقدام جنگی مُستقیم آنها علیه آمریکا، هلاکت بالاترین مقام نظامی ج.ا، پاسدار سُلیمانی، را کیفر داشت.
شرایط جدید در دوران "فشار حداکثری"، مُحرک تازه ای برای به دست آوردن "مادر همه سلاحها"ست؛ انگیزه ای که در این سُخن بی پرده رهبر ج.ا پس از هلاکت پاسدار سُلیمانی خود را به نمایش گذاشته: "برای آنکه جنگ نشود و برای آنکه تهدید تمام شود، باید قوی شد."
برآمد
ج.ا. فصل جدیدی در بُحران هسته ای خود گشوده که با دوره های قبلی آن چه به دلیل شرایط جهانی و چه از نظر موقعیت داخلی مُتفاوت و از این زاویه پُرخطر تر و خسارت بار تر است. پای لرزان حاکمیت روی زمین ناآرام کشور و خیزشهای پیاپی، آمادگی بیشتری برای لغزش به سوی نابخردی و سیاستهای جُنون آمیز دارد. بهایی که آقای خامنه ای آماده است برای ثبات رژیم اش بپردازد را باید از دامن زدن او به این درگیری خارجی دُرُست هنگامی که کشور و میلیونها نفر در چنگ ویروس مرگبار کرونا دست و پا می زنند، دریافت.