آن زمان که بنهادم سر به پای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
دست خود ز جان شستم از برای آزادی
تا مگر به دست آرم دامن وصالش را
می دوم به پای سر در قفای آزادی
می دوم به پای سر در قفای آزادی
در محیط طوفانزای،ماهرانه در جنگ است
نا خدای استبداد با خدای آزادی
نا خدای استبداد با خدای آزادی
دامن محبت را گر کنی ز خون رنگین
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
می توان تو را گفتن پیشوای آزادی
فرخی ز جان و دل می کند در این محفل
دل نثار استقلال جان فدای آزادی
دل نثار استقلال جان فدای آزادی
سرود . جان فدای آزادی - فرخی یزدی