رقص بخش عظیمی از فرهنگ این مرز و بوم (مردمان زاگرس نشین )را که برابری و حضور یکسان زن ـ مرد را با رنگ و جلوه ایی چشم نواز بیان می دارد، با نظم و آهنگی خاص و موزون شکل می گیرد. از کوچکترین ذره در عالم تا بزرگترین آن که در ذهن انسان متصور است، همه با هم آهنگی و توازن در رقصند. رقص ها در میان دیگر عناصر فرهنگی این سرزمین زبان گویا و دربرگیرنده ی آیین، نیایش، زراعت، شادی، برابری، برادری، کلکتیویسم، تلاش و همیاری خلق ها بوده که زن و مرد با ظاهری آراسته و دست در دست هم اجرا می کردند. به مفهومی دیگر هنر نمایش و حفظ جوهره ی جوامعی بوده که از همان اوان اجتماعی شدن، انسان همراه رشد طبیعی خود با طبیعت از راه آن به حیات خود نظام بخشیدند. در نقش برجسته های به جا مانده از دوران ماد و حتی قبل و بعد از آن مراسم تقدیس آتش توسط نماینده ی زمینی آهورا مزدا، زنان و مردانی با رقص دسته جمعی حضور دارند.
می توان این ارزیابی ها را به خوبی درک کرد. پس از حمله ی یونانی ها و رومی ها به ایران و درآمیختن فرهنگ ایرانی که ریشه در جوامع طبیعی و دمکراتیک داشت، با فرهنگ مرکزگرا و جنسیت گرای یونانی که بازتاب آن در فلسفه ی یونانی به خوبی قابل تشخیص می باشند شیوه ی زندگی و آیین های مردم ایران دچار دگرگونی هایی شد. این دوران همزمان بود با تشکیل فرمانروایی سلوکی و اشکانی (سال های مابین 334 ق.م تا 226 ب.م). کم کم ایرانیان با سخت گیرهایی که درباره ی زنان و دختران خود داشتند از ورود و شرکت آنها در رقص و بزم خودداری کردند. به گونه ایی که رقص فقط وسیله ایی یا شیوه ایی شد که از آن پس فقط در بزم و میگساری مردان اقتدارگر و دولتی تبدیل گشت. زن دیگر در حضور و برای لذت مالک خود که همسر او بود می رقصید. یونانیان رقص را به مسلک روسپیانی که از یونان آورده بودند تبدیل کردند. رواج این کار نزد ایرانیان از پایگاه بالای رقص کاست. زنان و دختران ایران زمین در بزم های زنانه از رقص و پایکوبی خودداری و شرم کردند. البته نمی توان این را همچون قاعده ایی کلی و فراگیر به حساب آورد. هنوز هم در بسیاری از مناطق ایران بویژه زاگرس رقص های کردی، لری و آذری یا در شمال ایران (گیلان و مازندران) رقص به صورت دسته جمعی با حضور زن و مرد جوهر خود را که بازتاب فرهنگی این خلق هاست، در مراسم شادی و عبادی آنها حفظ نموده است. می توان چنین نتیجه گرفت؛ نظام مردسالار مرکزگرا با امیالی که پایانی ندارد، زن و هنر که پدیده هایی مرتبط و جدا نشدنی از فرهنگ غنی ایرانیان می باشد را بر مسیر خارج سازی از جوهر حقیقی آنها و آفرینش جلوه ایی متناسب با منافع خود قرار داد.
گذار اسکندر و فلسفه ی یونان در وضعیت زن ایرانی تاثیر بسزایی داشت. به عنوان مثال سقراط که یک فیلسوف یونانی ست «زن را آنقدر کوچک و حقیر پنداشته که حتی لیاقت آنرا ندارند مردان با آنها هم بستر شوند و بدینگونه غلام بچگی از این دیدگاه نشات می گیرد. یا اینکه دموس ته نس (DEMOSTHENS) نیز می گوید: ما برای لذت جویی فاحشه داریم، برای سلامت بدن معشوقه و برای بچه زاییدن و مراقبت از خانه مان همسر. آیا این نهایت ذهنیت جنسیت گرایی که زن را همچون ابژه ایی جنسی دیده و طبق امیال خود بسته بندی می کند، نمی باشد؟
آثار به دست آمده از حفاری های ایلام، کرماشان، لرستان، کاشان و همدان، کوه های بختیاری و خوزستان بخصوص مجسمه ی ملکه ی ایلام که در حفاری هابه دست آمده اند، شاخص ترین معرف وضع اجتماعی زن در روزگاران کهن ایران است. به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی از هزاره ی چهارم قبل از میلاد، مقدار زیادی آلات زینتی (گردنبند، دستبند و انگشتر که از سنگ های معدنی و صدف های دریایی ساخته شده اند) و نگارهای ایجاد شده به دست زن در کنار حضور زیبا و پر رنگ او در رقص های ایرانی؛ نشان از درخشندگی جایگاه او در تمام عرصه های زندگی مردمان این سرزمین دارد.این درخشندگی برآمده از ژرفا و اصالت فرهنگ مادرسالاری است .
می توان این ارزیابی ها را به خوبی درک کرد. پس از حمله ی یونانی ها و رومی ها به ایران و درآمیختن فرهنگ ایرانی که ریشه در جوامع طبیعی و دمکراتیک داشت، با فرهنگ مرکزگرا و جنسیت گرای یونانی که بازتاب آن در فلسفه ی یونانی به خوبی قابل تشخیص می باشند شیوه ی زندگی و آیین های مردم ایران دچار دگرگونی هایی شد. این دوران همزمان بود با تشکیل فرمانروایی سلوکی و اشکانی (سال های مابین 334 ق.م تا 226 ب.م). کم کم ایرانیان با سخت گیرهایی که درباره ی زنان و دختران خود داشتند از ورود و شرکت آنها در رقص و بزم خودداری کردند. به گونه ایی که رقص فقط وسیله ایی یا شیوه ایی شد که از آن پس فقط در بزم و میگساری مردان اقتدارگر و دولتی تبدیل گشت. زن دیگر در حضور و برای لذت مالک خود که همسر او بود می رقصید. یونانیان رقص را به مسلک روسپیانی که از یونان آورده بودند تبدیل کردند. رواج این کار نزد ایرانیان از پایگاه بالای رقص کاست. زنان و دختران ایران زمین در بزم های زنانه از رقص و پایکوبی خودداری و شرم کردند. البته نمی توان این را همچون قاعده ایی کلی و فراگیر به حساب آورد. هنوز هم در بسیاری از مناطق ایران بویژه زاگرس رقص های کردی، لری و آذری یا در شمال ایران (گیلان و مازندران) رقص به صورت دسته جمعی با حضور زن و مرد جوهر خود را که بازتاب فرهنگی این خلق هاست، در مراسم شادی و عبادی آنها حفظ نموده است. می توان چنین نتیجه گرفت؛ نظام مردسالار مرکزگرا با امیالی که پایانی ندارد، زن و هنر که پدیده هایی مرتبط و جدا نشدنی از فرهنگ غنی ایرانیان می باشد را بر مسیر خارج سازی از جوهر حقیقی آنها و آفرینش جلوه ایی متناسب با منافع خود قرار داد.
گذار اسکندر و فلسفه ی یونان در وضعیت زن ایرانی تاثیر بسزایی داشت. به عنوان مثال سقراط که یک فیلسوف یونانی ست «زن را آنقدر کوچک و حقیر پنداشته که حتی لیاقت آنرا ندارند مردان با آنها هم بستر شوند و بدینگونه غلام بچگی از این دیدگاه نشات می گیرد. یا اینکه دموس ته نس (DEMOSTHENS) نیز می گوید: ما برای لذت جویی فاحشه داریم، برای سلامت بدن معشوقه و برای بچه زاییدن و مراقبت از خانه مان همسر. آیا این نهایت ذهنیت جنسیت گرایی که زن را همچون ابژه ایی جنسی دیده و طبق امیال خود بسته بندی می کند، نمی باشد؟
آثار به دست آمده از حفاری های ایلام، کرماشان، لرستان، کاشان و همدان، کوه های بختیاری و خوزستان بخصوص مجسمه ی ملکه ی ایلام که در حفاری هابه دست آمده اند، شاخص ترین معرف وضع اجتماعی زن در روزگاران کهن ایران است. به دست آمدن مقدار زیادی دوک نخ ریسی از هزاره ی چهارم قبل از میلاد، مقدار زیادی آلات زینتی (گردنبند، دستبند و انگشتر که از سنگ های معدنی و صدف های دریایی ساخته شده اند) و نگارهای ایجاد شده به دست زن در کنار حضور زیبا و پر رنگ او در رقص های ایرانی؛ نشان از درخشندگی جایگاه او در تمام عرصه های زندگی مردمان این سرزمین دارد.این درخشندگی برآمده از ژرفا و اصالت فرهنگ مادرسالاری است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر