برای دردهای مردم مظلومم ، بغض گلویم را می فشارد ، ترانه های سربی ، آواز بی کسی ، رنج بی پناهی، و گرسنگی مردم میهن!
۱۳۹۴ آذر ۹, دوشنبه
كليپي در گراميداشت 16آذر و همبستگي با جنبش دانشجويي ايران
درخشان وطولاني دارد ، هميشه دانشجويان ، قشر آگاه و پيشتازدرجريان مبارزه ضد ديكتاتوري بودند .
اولين جنبش دانشجويي در16 آذر 32 بوقوع پيوست كه درآن سه تن از آنها به دست رژيم وابسته شاه كشته شدند . از اين پس اين روز به نام روز دانشجو نام گرفت .
طي سالهاي بعد مبارزه سازمان يافته برعليه شاه از دانشگاه ها و از ميان دانشجويان انقلابي سر برآورد .
به همين دليل قبل ازانقلاب دانشگاه ها مظهر مقاومت وايستادگي در زمان شاه بودند .شاه تلاش ميكرد كه با دادن امتياز دانشگاه ها را خاموش كند. ولي وقتي كه دانشجويان تسليم نشدند ، وحشيانه به سركوب آنها پرداخت .
پس ازپيروزي انقلاب ، دانشجويان درابعاد بسا بسا بالاتر وارد فعاليت هاي سياسي برعليه ديكتاتوري آخوندي شدند . دانشگاه مركز مبارزه با ارتجاع و بنيادگرايي بود .
خميني كه درآغاز وعده آزادي دانشگاهها را داده بود ، وقتي كه دانشجويان به نظريات ارتجاعي او وقعي نگذاشتند ، به سركوب آنها پرداخت.
دراولين گام ، تحت عنوان انقلاب فرهنگي دانشگاه ها را تعطيل كرد ،خميني معتقد بود كه تمام فساد ها از دانشگاه برخاسته است . دهها هزار نفر از آنها را به جبهه هاي جنگ صد مردمي فرستاد .تعداد زيادي از آنها را اعدام كرد. براي دانشجويان بسيجي دردانشگاه سهميه گذاشت ، با انجام مصاحبه مانع ورود دانشجويان انقلابي به دانشگاه گرديد .
در دوران خاتمي كه ادعاي اصلاح طلبي داشت ، او قيام دانشجويي سال 78 را سركوب كرد و آنها را تهديد كرد .
ولي دانشگاه از جوشش باز نايستاد .
احمدي نژاد دانشگا ه ها را تبديل به پادگان كرد. را به ستاره دار وغير ستاره دار تقسيم كرد ولي بازهم جنبش دانشجويي متوقف نشد .
در قيام 88 دانشجويان نقش پيشتازي وكانون حركت هاي اعتراضي بود .
خامنه اي براي مهار جنبش دانشجويي ، دستور داد تا استخوانها پوسيده كشته شدگان جنگ را در دانشگاه دفن كند . كنترل اداره حراست به دانشجويان اوج تازه اي پيداكرد، استادان دانشگاه از باند ولي فقيه را بكار گمارد.
روحاني تحت عنوان دولت تدبير و اميد ، با زهم به سركوب دانشجويان پرداخت .
اما برغم همه سركوبهاي نظام شاه وشيخ ، جنبش دانشجويي هم چنان زنده است ،شعله آن خاموش نشده است . با جنبش دانشجويي درايران اعلام همبستگي كنيد . دانشجويان زنداني آزاد بايد بشوند .
۱۳۹۴ آذر ۸, یکشنبه
۱۳۹۴ آذر ۷, شنبه
قهرمانان در زنجیر / وضعيت زنان باردار مجاهد در زندانها
http://www.women.ncr-iran.org/fa/index.php/camp-ashraf-liberty-2/1096-2015-11-26-08-02-43
دزد و قاضی
برد دزدی را سوی قاضی عسس
خلق بسیاری روان از پیش و پس
گفت قاضی کین خطا کاری چه بود
دزد گفت از مردم آزاری چه سود
گفت، بد کردار را بد کیفر است
گفت، بد کار از منافق بهتر است
گفت، هان بر گوی شغل خویشتن
گفت، هستم همچو قاضی راهزن
گفت، آن زرها که بردستی کجاست
گفت، در همیان تلبیس شماست
گفت، آن لعل بدخشانی چه شد
گفت، می دانیم و می دانی چه شد
گفت، پیش کیست آن روشن نگین
گفت، بیرون آر دست از آستین
دزدی پنهان و پیدا کار تست
مال دزدی، جمله در انبار تست
تو قلم بر حکم داور می بری
من ز دیوار و تو از در می بری
حد بگردن داری و حد می زنی
گر یکی باید زدن، صد می زنی
می زنم گر من ره خلق ای رفیق
در ره شرعی تو قطاع الطریق
می برم من جامه ی درویش عور
تو ربا و رشوه می گیری به زور
دست من بستی برای یک گلیم
خود گرفتی خانه از دست یتیم
من ربودم موزه و تشت و نمد
تو سیه دل مدرک و حکم و سند
دزد جاهل گر یکی ابریق برد
دزد عارف دفتر تحقیق برد
دیده های عقل گر بینا شوند
خود فروشان زودتر رسوا شوند
دزد زر بستند و دزد دین رهید
شحنه ما را دید و قاضی را ندید
من به راه خود ندیدم چاه را
تو بدیدی، کج نکردی راه را
می زدی خود، پشت پا بر راستی
راستی از دیگران می خواستی
دیگر ای گندم نمای جو فروش
با ردای عجب، عیب خود مپوش
چیره دستان می ربایند آنچه هست
می برند آنگه ز دزد کاه، دست
در دل ما حرص، آلایش فزود
نیت پاکان چرا آلوده بود
دزد اگر شب گرم یغما کردنست
دزدی حکام روز روشن است
حاجت ار ما را ز راه راست برد
دیو، قاضی را به هرجا خواست برد
مرگ بر جمهوری اسلامی شعار نیست، یک هنجار است؛ هنجاری برای "بینا شدن دیده های خرد".
#فرهنگی
۱۳۹۴ آذر ۶, جمعه
بدون نیاز به شرح و توضیح!
تصویری شفاف از آیت الله ولادیمر پوتین، ولی فقیه توده ای های روسیه و جهان در راه ملاقات با ولی فقیه یک شبه سرسپردگان حکومتی در ایران، مریخ و حومه
سروده ای در ستایش لرستان
همه گویند دنیا اصفهان است
ویا شاید که نصفی از جهان است
خدا داند حسادت نیست حرفم
گزندی از شکایت نیست حرفم
کلامم ساده و صاف وصمیمیست
که نصفش هم لرستان قدیمیست
اگر آن نصفه می نازد به رودش
شده زاینده رود اوج سرودش
بیا و پس ببین خوب" اشتران کوه "
شکوه بی نظیر آب آن کوه
همیشه روی زیبایش سپید است
بسان پیر مردی پر امید است
و سنگر گاه امن شیر مردان
"شتر کوه"مهد شیران و دلیران
عشایر دارد این استان بی باک
همانند فلک در اوج افلاک
"گَهَر" این گوهر تنهای ِبیتا
کجا دارد چنین یکتا و زیبا
همیشه غرق یاس و یاسمین است
فرازش پرچم ایران زمین است
عجب دارد صدای آبشارش
طربناک این نوای جویبارش
چهل چشمه، چهل آب گوارا
جهانی را کند سبزو دلارا
شمال و جنگل سبزِِ گلستان
ندارد مثل "بیشه" در لرستان
هوای خوب و صاف تک درختش
صفای آب برف دره تختش
همه شهر و دیارش خرم و شاد
دل انگیز و مصفا خرم آباد
بروجردش نگینی برلرستان
وازنا و درودش چون گلستان
دونیزه کوه رزم آران دربند
تو گویی میزند همواره لبخند
زبان مثنوی هم مانده در گل
ز توصیف لرستان قوی دل
ویا شاید که نصفی از جهان است
خدا داند حسادت نیست حرفم
گزندی از شکایت نیست حرفم
کلامم ساده و صاف وصمیمیست
که نصفش هم لرستان قدیمیست
اگر آن نصفه می نازد به رودش
شده زاینده رود اوج سرودش
بیا و پس ببین خوب" اشتران کوه "
شکوه بی نظیر آب آن کوه
همیشه روی زیبایش سپید است
بسان پیر مردی پر امید است
و سنگر گاه امن شیر مردان
"شتر کوه"مهد شیران و دلیران
عشایر دارد این استان بی باک
همانند فلک در اوج افلاک
"گَهَر" این گوهر تنهای ِبیتا
کجا دارد چنین یکتا و زیبا
همیشه غرق یاس و یاسمین است
فرازش پرچم ایران زمین است
عجب دارد صدای آبشارش
طربناک این نوای جویبارش
چهل چشمه، چهل آب گوارا
جهانی را کند سبزو دلارا
شمال و جنگل سبزِِ گلستان
ندارد مثل "بیشه" در لرستان
هوای خوب و صاف تک درختش
صفای آب برف دره تختش
همه شهر و دیارش خرم و شاد
دل انگیز و مصفا خرم آباد
بروجردش نگینی برلرستان
وازنا و درودش چون گلستان
دونیزه کوه رزم آران دربند
تو گویی میزند همواره لبخند
زبان مثنوی هم مانده در گل
ز توصیف لرستان قوی دل
۱۳۹۴ آذر ۵, پنجشنبه
۱۳۹۴ آذر ۴, چهارشنبه
۱۳۹۴ آذر ۳, سهشنبه
یادمان مجاهد شهيد عليرضا نفيسي
گر ما ز سر بريده مي ترسيديم
در مجلس عاشقان نمي رقصيديم .
****************
براستي كه اين روزها چقدر شبيه آن روزهاست...
آن روزها نيزمثل همين روزها , لشگريان امام دجالان و داعشي هاي آن زمان، فعالان سياسي و هواداران مجاهدين را شناسايي وگله هاي وحشي پاسدار و بسيجي هر شب بخانه اي مي ريختند, جوانان و بعضا كودكان و نوجوانان 14- 13 ساله را دستگير كرده و به زندان مي بردند و مثل همين روزها در زير شكنجه هاي وحشيانه به شهادت مي رساندند و با گرفتن پول گلوله و تعهد سكوت و هزاران نوع تهديد ديگر جنازه ها را به خانواده ها تحويل مي دادند .
روز1مرداد سال 1360 بود كه نوبت به مادر سالخورده اي كه با نوه دلبندش زندگي ميكرد، رسيد و گله هاي وحوش به خانه اش يورش بردند و نوه 23 ساله او مجاهد شهيد عليرضا نفيسي را به همراه 5تن ديگر از دوستانش را دستگير كرده و به زندان سپاه خرم آباد بردند .
عليرضاي دلاور پس از دستگيري, با گذشت نزديك به يكماه سراسر شكنجه در دادگاهي چند دقيقه اي همراه 4تن ديگر از دوستانش محاكمه شد 4نفر به اعدام و او به دليل ناشناخته ماندن موضع تشكيلاتي اش به حبس ابد محكوم شد.
اما كمي بعد نفر ششم خيانت كرده و موضع رضا كه از مسئولين شوردانش آموزي خرم آباد بود، را لو داد و او مجددا براي دادن اطلاعاتش به زير شكنجه كشيده شد.
او كه به دليل موضع مسئوليتش اطلاعات سازماندهي همه تيمهاي دانش آموزي را داشت, هرگز لب از لب نگشود و اينبار به مثابه اسطوره استقامت در زير شكنجه در زندان زبانزد همگان شد.
ﭘﺴﺮ ﮔﺎﻧﺪﯼ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ:
ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻨﻔﺮﺍﻧﺲ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺷﻬﺮ ﺩﺍﺷﺖ، ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ,ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ,ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ
ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ, ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ
ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ
ﮐﻨﻢ!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ,ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ,
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!
ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺷﻬﺮ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ، ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺭﺳﺎﻧﺪﻡ ﮔﻔﺖ :
ﺳﺎﻋﺖ 05:00 ﻫﻤﯿﻦ ﺟﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮﺕ ﻫﺴﺘﻢ ﺗﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ
ﺑﺮﮔﺮﺩﯾﻢ,ﻣﻦ ﺍﺯ ﻓﺮﺻﺖ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﺮﺩﻡ، ﺑﺮﺍﯼ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﯾﺪ ﮐﺮﺩﻡ،
ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻤﺎ ﺭﻓﺘﻢ,ﺳﺎﻋﺖ 05:30 ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﭘﺪﺭ ﺑﺮﻭﻡ! ﻭﻗﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﺳﺎﻋﺖ 06:00 ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ !
ﭘﺪﺭ ﺑﺎ ﻧﮕﺮﺍﻧﯽ ﭘﺮﺳﯿﺪ : ﭼﺮﺍ ﺩﯾﺮ ﮐﺮﺩﯼ؟!
ﺑﺎ ﺷﺮﻣﻨﺪﮔﯽ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻍ ﮔﻔﺘﻢ : ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺣﺎﺿﺮ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺠﺒﻮﺭ
ﺷﺪﻡ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﻤﺎﻧﻢ, ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻪ ﻗﺒﻼ ﺑﻪ ﺗﻌﻤﯿﺮﮔﺎﻩ ﺯﻧﮓ ﺯﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ :
ﺩﺭ ﺭﻭﺵ ﺗﺮﺑﯿﺖ ﻣﻦ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﻘﺼﯽ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﻧﻔﺲ ﻻﺯﻡ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺩﻩ ﮐﻪ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺭﺍﺳﺖ ﺑﮕﻮﯾﯽ !
ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺑﻔﻬﻤﻢ ﻧﻘﺺ ﮐﺎﺭ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﺳﺖ ﺍﯾﻦ ﻫﺠﺪﻩ
ﻣﺎﯾﻞ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﭘﯿﺎﺩﻩ ﺑﺮ ﻣﯽ ﮔﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﻬﻢ ﻓﮑﺮ
ﮐﻨﻢ!
ﻣﺪﺕ ﭘﻨﺞ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻧﯿﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮﺵ ﺍﺗﻮمبیل ﻣﯽ ﺭﺍﻧﺪﻡ ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺩﺭﻭﻍ ﺍﺣﻤﻘﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﯽ ﻭ ﺍﻧﺪﻭﻩ ﺑﻮﺩ,ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﻡ !
ﻫﻤﺎﻥ ﺟﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺩﯾﮕﺮ ﻫﺮﮔﺰ ﺩﺭﻭﻍ ﻧﮕﻮﯾﻢ,
ﺍﯾﻦ ﻋﻤﻞ ﻋﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﺧﺸﻮﻧﺖ ﭘﺪﺭﻡ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ 80 ﺳﺎﻝ ﺍﺯ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺍﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﺑﺪﺍﻥ ﻣﯽﺍﻧﺪﯾﺸﻢ!
۱۳۹۴ آذر ۲, دوشنبه
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند ”
---------------------
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم سار ترانه های بی هنگام خويش.
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشريح،
و لته های بی رنگ غروری
نگون سار
بر نيزه های شان.
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرين ات می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس ها
به داس سخن گفته ای.
آن جا که قدم برنهاده باشی
گياه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باورنداشتی.
فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپيان
بازمی آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياه پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!
احمد شاملو
که مادران سیاه پوش
داغ داران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر بر نگرفته اند ”
---------------------
عاشقان
سرشکسته گذشتند،
شرم سار ترانه های بی هنگام خويش.
و کوچه ها
بی زمزمه ماند و صدای پا.
سربازان
شکسته گذشتند،
خسته
بر اسبان تشريح،
و لته های بی رنگ غروری
نگون سار
بر نيزه های شان.
تو را چه سود
فخر به فلک بر
فروختن
هنگامی که
هر غبار راه لعنت شده نفرين ات می کند؟
تو را چه سود از باغ و درخت
که با ياس ها
به داس سخن گفته ای.
آن جا که قدم برنهاده باشی
گياه
از رستن تن می زند
چرا که تو
تقوای خاک و آب را
هرگز
باورنداشتی.
فغان! که سرگذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود
که از فتح قلعه ی روسپيان
بازمی آمدند.
باش تا نفرين دوزخ از تو چه سازد،
که مادران سياه پوش
داغداران زيباترين فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها
سر برنگرفته اند!
احمد شاملو
دسته ی برنزی 2700 ساله لرستان
دسته، جنس: برنز، قدمت: سده ی هفتم تا چهارم پیش از میلاد، منطقه ی جغرافیایی: لرستان، محل نگهداری: موزه ی هنرهای زیبای بوستون
یادمان مجاهد شهيد حسن ماهروئي
مشخصات شهید حسن ماهروئی
محل تولد: خرم آباد
شغل: تراشكار
سن: 23
محل شهادت: کرمانشاه
زمان شهادت: 1367
به یاد مجاهد شهید حسن ماهروئی
حسن ماهروئی از سربازان پیوسته به ارتش آزادیبخش ملی بود. او تراشکار بود و تحصیلاتش را تا سطح متوسطه ادامه داد. مجاهدین را میشناخت و با رژیم خمینی مخالف بود. برخلاف میل اش به جبهههای جنگ اعزام شد. از سنگرهای رژیم به صدای مجاهد گوش میکرد و نسبت به مواضع مجاهدین و حضور ارتش آزادیبخش در نوار مرزی آگاهی داشت. در عملیات ارتش آزادیبخش که در روز 9 مهر66 در منطقهٌ قصرشیرین انجام شد، خود را تسلیم رزمندگان آزادی کرد و به پشتجبهه انتقال یافت. طی مدتی که میهمان مجاهدین بود، به هواداری از آنها روی آورد و خواستار پیوستن به صفوف رزمندگان ارتش آزادیبخش شد. قاطعانه از بازگشت به ایران تحت حاکمیت رژیم خمینی خودداری کرد و پیوستن به صفوف ارتش آزادیبخش را انتخاب نمود. دوشادوش هزاران رزمندهٌ ارتش آزادیبخش، در عملیات کبیر فروغ جاویدان شرکت جست و پس از به هلاکت رساندن شماری از مزدوران رژیم خمینی، سرانجام طی یکی از نبردها بهشهادت رسید و به جاودانه فروغهای آزادی پیوست.
۱۳۹۴ آذر ۱, یکشنبه
دوم آذرماه سال 1358، رهبری مجاهدین تشکیل میلیشیا را اعلام کرد
میلیشیای مجاهد خلق از روز تأسیس با فعالیت سیاسی افشاگرانه و مسالمتآمیز علیه ارتجاع آخوندی، مشعل آگاهی و آزادی را به میان تودههای مردم برد و درخشانترین ویژگیهای انقلابی، نظیر مسئولیتپذیری، انضباطآگاهانه، جسارت انقلابی، سختکوشی و فداکاری را به نمایش گذاشت و آرمانها و مواضع سیاسی مجاهدین را درسراسر ایران ترویج کرد.
دوران مبارزه سیاسی و افشاگرانه میلیشیا که همراه با تحمل و صبر شگفتانگیز در برابر چماق و دشنه و شکنجه و گلوله پاسداران و چماقداران آخوندها بود، تا 30خرداد1360، زمانی که رژیم خمینی با بهرگباربستن تظاهرات مسالمت آمیز 500هزار نفره مردم تهران و اعدامهای گسترده و مستمر که از روز بعد آغاز شد، ادامه یافت.
در روز 30خرداد 1360 دیگر امکان هیچگونه فعالیت سیاسی مسالمتآمیز وجود نداشت و به این ترتیب میلیشیای مجاهد خلق نیز وارد دوران مقاومت مسلحانه در قبال رژیم ضدبشری و ضدمردمی آخوندی گردید.
حماسه مقاومت میلیشیای مجاهد خلق در زندانهای خمینی و در برابر شکنجههای وحشیانه آخوندها و پاسدارانشان، صفحه دیگری از مقاومت درخشان مردم ایران برای آزادی بود.
9سال پس از تشکیل میلیشیا، ارتش آزادیبخش ملی ایران تأسیس شد و در مداری بالاتر به سازماندهی نیروهای جوان کشور برای مقابله با دیکتاتوری تروریستی و مذهبی آخوندی پرداخت.
دوران مبارزه سیاسی و افشاگرانه میلیشیا که همراه با تحمل و صبر شگفتانگیز در برابر چماق و دشنه و شکنجه و گلوله پاسداران و چماقداران آخوندها بود، تا 30خرداد1360، زمانی که رژیم خمینی با بهرگباربستن تظاهرات مسالمت آمیز 500هزار نفره مردم تهران و اعدامهای گسترده و مستمر که از روز بعد آغاز شد، ادامه یافت.
در روز 30خرداد 1360 دیگر امکان هیچگونه فعالیت سیاسی مسالمتآمیز وجود نداشت و به این ترتیب میلیشیای مجاهد خلق نیز وارد دوران مقاومت مسلحانه در قبال رژیم ضدبشری و ضدمردمی آخوندی گردید.
حماسه مقاومت میلیشیای مجاهد خلق در زندانهای خمینی و در برابر شکنجههای وحشیانه آخوندها و پاسدارانشان، صفحه دیگری از مقاومت درخشان مردم ایران برای آزادی بود.
9سال پس از تشکیل میلیشیا، ارتش آزادیبخش ملی ایران تأسیس شد و در مداری بالاتر به سازماندهی نیروهای جوان کشور برای مقابله با دیکتاتوری تروریستی و مذهبی آخوندی پرداخت.
۱۳۹۴ آبان ۲۷, چهارشنبه
نگاهی به زندگی انقلابی مجاهد شهید منوچهر براتی - استوار و متین با آتشفشانی در سینه...
فرمانده منوچهر براتی
تولد1337 - لرستان
در آستانهی سینهام صداییست
هم رزم! هم رزم!
تو با صداقت سحر پیوند خوردهای
تو با آفتابهای همیشه
منوچهر معلم دلسوزی که بسیار محبوب شاگردانش بود، در جریان انقلاب سال57 با مجاهدین آشنا شد، او که صلابت کوههای زادگاهش لرستان و عشق به مردم را در وجودش بههم آمیخته بود با آموزشهای مجاهدین به سرعت به یک میلیشیای جسور و رزمنده تبدیل شد. میلیشیایی که با همان شتاب، فراز و نشیبهای راه را از جمله 5سال شکنجه و زندان، طی کرد، در سال67 لباس ارتش آزادی بهتن کرد و به سرعت در جایگاه یک فرمانده با صلابت و پرتوان ارتش آزادیبخش قرار گرفت:
عملیات فروغ جاویدان و مروارید از درخشانترین صحنههای زندگی انقلابی منوچهر بود.
اما سرآغاز زندگی نوین منوچهر را باید سرفصل درک عمیق او از انقلاب ایدئولوژیک مجاهدین و اندیشههای مریم رهایی دانست.
منوچهر در سال 91 وقتی در برابر ابلاغیه عمومی تعیینتکلیف مجاهدین قرار گرفت، نوشت: «موضع من از 33سال پیش (که تصمیم) گرفتم با سازمان باشم و با این رژیم بجنگم، تعیینتکلیف است و هر روز به انگیزهام اضافه شده»
سال 1389 در بحبوحه محاصره تمامعیار اشرف نوشت: «در شرایطی که رژیم و مزدورانش به پای خود تا در اشرف آمدهاند سوگند میخورم که ا ز این تاریخ هر لحظه در جنگ باشم و هر فرصتی را تبدیل به میدان جنگی علیه این رژیم بکنم و تا سرنگونی رژیم، پرچم جنگ را هر روز بالاتر ببرم.»
..
و در نقشه مسیر همان سال گفت: «میخواهم بدینوسیله بگویم فرمان فرمانده کل را شنیدم... و در پایان (به) یک چیز گواهی بدهم که: آنچه دارم و داریم از انقلاب خواهر مریم است
منوچهر در سال 90 نوشته بود:
من مجاهد خلقم. مجاهد میمانم و مجاهد میمیرم. بر عهد و پیمان خود با خدا و خلق و شهیدان و بر سوگندهای خود پایدار و استوارم… من برای پناهندگی نیامده و نیستم. آمده بودم که جانم را در راه آزادی همین خلق فدا کنم و تا کنون هم که ماندهام اضافه بوده است و با استعانت از سرور شهیدان میگویم: هیهات منا الذله.
امضا منوچهر براتی 4آبان 1390»
سرانجام فرمانده منوچهر در شامگاه 7آبان 94 در پروازی عاشقانه عهدی که بارها نوشته و تکرار کرده بود، با خون خود امضا کرد و دفتر 37سال زندگی انقلابی و مجاهدت را در پرشکوهترین اوجش بست تا در قلب و ضمیر یارانش و خلقی که چنین فرمانده غیوری را پرورده است، جاودانه شود.
۱۳۹۴ آبان ۲۶, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)
واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد
منصور امان / فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...