۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

سروده ی رفیق هبت مُعینی برای رفیق فریدون اعظمی .!

* تا سر زند شفق *
ز دامانِ دشتِ شب تا بشکفد بنفشه بر کران رود
تا فردا ریزد از قُله ها غبار غم
تا سر برآورد به شوق حریر صُبحدم
تا سایبان شود هر خسته را
عِطر پونه ها
تا نهد گونه به مِهر بر سینۀ رود , ارغوان
تا فرو ریزد آبشاران
تا گُر کِشد بار دگر ،
آتشگاه ، زبانه ها ، شعله ها در خرمن ها
تا دَمد در کوره آهنگر پیر
تا فرود آورد پتک ، تا به آخر رسد این پیکار
تا رها گردد کار
تا سر زند ، تا بشکفد ، تا بر کَنَد .
بوسه زند ، سایبان کنَد .
باید سالکی به عهد امانت وفا کنَد
باید که بر ستبر سینۀ " سرو " شقایق طلوع کند .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد

منصور امان /  فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد  منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...