در این جمع پر از خالی
غریب افتاده ام، تنها
پریشانم، پریشانم.
از این هیچانِ پوچاپوچ
از این مجموعِ هر جائی
گریزانم، گریزانم.
در این بتخانه ی توحید
همه کفرم
نپرسد کس از ایمانم.
خدای من،
از این دیوان نهان گشته
کجا، امّا
نمی دانم، نمی دانم
دغل دینا،
دروغ آئین!
نمازت را نمی خوانم
خدا را گر پرستی تو
بدونِ هیچ تردیدی
مریدِ خاصِ شیطانم
پریشانم، پریشانم.
از این هیچانِ پوچاپوچ
از این مجموعِ هر جائی
گریزانم، گریزانم.
در این بتخانه ی توحید
همه کفرم
نپرسد کس از ایمانم.
خدای من،
از این دیوان نهان گشته
کجا، امّا
نمی دانم، نمی دانم
دغل دینا،
دروغ آئین!
نمازت را نمی خوانم
خدا را گر پرستی تو
بدونِ هیچ تردیدی
مریدِ خاصِ شیطانم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر