برای دردهای مردم مظلومم ، بغض گلویم را می فشارد ، ترانه های سربی ، آواز بی کسی ، رنج بی پناهی، و گرسنگی مردم میهن!
۱۳۹۵ آبان ۱۰, دوشنبه
۱۳۹۵ آبان ۹, یکشنبه
چکامه وطن سروده میرزاده عشقی با صدای کورش یغمایی
به سر خاک اگر کنم
خاک وطن که رفت
چه خاکی چه خاکی به سر کنم
افسوس کلاه نیست وطن
تا از سرم برداشتند
فکر کلاهی دگر کنم
مرد آن بود که این کلاهش بر سر است و من
نامردم ارکه بی کلاه آنی به سر کنم
من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزگرد قضا و قدر کنم
زیر و ز برق اگر نکنی خاک خسم را
بی تقصیر روی تو زیر و زبرق کنند
جاییست آرزویم اگر من به آن رسم
از روی ناش لشگر دشمن گذر کنم
بد هرچه میکنی بکن ای دشمن قبیلی
من نیز اگر قوی شدم از تو بتر کنم
من آن نیم که به مرگ طبیعی شوم هلاک
این کاسه خون به بستر راهت هدر کنم
عشقت نه سرسریست که از سر بدر شود
مهرت نه عارضیست که جای دگر کنم
عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم
با شیر اندرون شد و با جان بدر کنم
۱۳۹۵ آبان ۸, شنبه
باب دیلن - «اربابان جنگ»
۱۳۹۵ آبان ۷, جمعه
۱۳۹۵ آبان ۶, پنجشنبه
یاد شهید راه آزادی، ستار بهشتی گرامی باد فریاد این رزمنده شهید راه آزادی ایران: یا رهایی یا مرگ ترانه زیبای یا رهایی یا مرگ از هنرمند گرامی محمد ملک برای شهید ستار بهشتی
یا رهایی بهر بها یا مرگ
مرگتان ابتدای بیداریست، سینه در سینه نامتان جاریست
امتداد قیام سرخ شماست
این علمها که هرکجا برپاست
زخمهایی شفکته در سینه، رازهای مگوی دیرینه
رسته از سینهها شقایقها، در شب واپسین عاشقها
بوی باروت و سرب پیچیده است
باز عشقی به خاک غلطیده است
مرگتان ابتدای بیداریست، سینه در سینه نامتان جاریست
امتداد قیام سرخ شماست
این علمها که هرکجا برپاست
گل سرخی که زمهریرش چید
راز خود را به چوبه ها بخشید
خاک هم رشک می برد آری
به چنین خاکیان به ناچاری
مرگتان ابتدای بیداریست، سینه در سینه نامتان جاریست
امتداد قیام سرخ شماست
این علمها که هرکجا برپاست
۱۳۹۵ آبان ۵, چهارشنبه
۱۳۹۵ آبان ۴, سهشنبه
۱۳۹۵ آبان ۳, دوشنبه
۱۳۹۵ آبان ۲, یکشنبه
۱۳۹۵ آبان ۱, شنبه
به ياد مجاهد قهرمان مسعود دالوند در بيست و هفتمين سالگرد شهادتش در سوم آبان 1368 در زندان اوين
سوم آبان 1395 بيست و هفتمين سالگرد شهادت مجاهدقهرمان مسعود
دالوند به دست دژخيمان رژيم پليد آخوندي در زندان اوين است.
مسعود در
سحرگاه خونين چهارشنبه سوم آبان 1368 در سن 28 سالگي و پس تحمل شديدترين و وحشيانه
ترين شكنجه ها، سربدار شد و به ياران شهيدش در قتل عام هولناك 67 پيوست.
مسعود در وصيتنامه كوتاهي كه نوشته بود، ضمن طلب استغفار از خدا
بخاطر نكرده هايش (اين رسم مجاهدين است كه در اوج فدا و ايثار باز هم فقط نكرده
خود را مي بينند) تا آنجا كه به انتخاب مبارزه و شهادت در سن 28 سالگي برمي گشت
نوشته بود از زندگي ام راضي هستم و كارهايم همه در راه خدا و خلق بود و سپس عشق
خود به خلق و اميدش به پيروزي را با اين جمله كه شاد باشيد و عزاداري نكنيد، نشان
داده بود و در پايان هم قسمتي از آيه ... و اليه ترجعون... به سوي او بازمي گردم
را نوشته و تمام اموالش كه فقط كتاب هاي او بود را به مادرش داده بود.
اينك در حالي كه امواج جنبش
دادخواهي مردم ايران براي به محاكمه كشاندن آمران و عاملان قتل عام 67 هر روز بر
پيكر فرسوده رژيم ولايت فقيه مي كوبد، با گرامي داشت ياد 30،000 گل سرخ، سي هزار ستاره شب كوب و ظلمت سوز كه در سياه ترين شب هاي ميهن در رژيم پليد ولايت فقيه با فداي تمام
هستي خود آسمان تيره و تار ميهن خونبارمان را غرق ستاره كردند... و به ياد مجاهد
شهيد مسعود دالوند شهيدي كه شاهد شهيدان قتل عام 67 نيز بود، مرور كوتاهي بر زندگي
اين مجاهد قهرمان مي كنيم.
مجاهد قهرمان مسعود
دالوند از سال 1356 كه يك نوجوان دبيرستاني بود دچار تحول عظيم فكري شده و برخلاف
بسياري از هم سن و سالهاي خودش، مستمر در حال خواندن كتاب بود، ابتدا خيلي مذهبي
شده بود و تقريبا تمامي منابع مذهبي اسلامي را مطالعه كرد و با بسياري از مدعيان
صحبت مي كرد، كتابهاي دكتر شريعتي را كامل خواند، كتب فلسفي و تاريخي و ... اما
همچنان گم شده اي داشت. در جريان انقلاب ضد سلطنتي فعالانه شركت داشت و سپس بعد از
انقلاب در ابتداي فاز سياسي از طريق برادر بزرگترش كه در آمريكا تحصيل مي كرد و به
اميد انقلاب و آزادي و سازندگي به ايران بازگشته بود، با سازمان مجاهدين خلق ايران
آشنا شد و به گم شده اي كه همواره در پي آن بود دست يافت.
پس از اين مسعود تمام عيار خودش را وقف سازمان كرد و در انجمن جوانان موحد خرم آباد، به عنوان يك عضو فعال و سپس سرتيم ميليشياهاي آن زمان در مبارزه افشاگرانه سياسي سازمان شركت داشت. در روز 30 خرداد 60 در تظاهرات شهر خرم آباد شركت داشت و توسط فرمانده سپاه خرم آباد، پاسدار جنايتكار سعيدي دستگير و همراه يكي ديگر از هواداران به خودرو پاترول فرمانده سپاه كه براي سركوب تظاهرات در ميدان محل برگزاري آن آمده بود، منتقل شدند اما بلافاصله و در يك فرصت طلايي با باز كردن درب ديگر خودرو به سرعت خود را به كوچه مقابل انداخته و از طريق رودخانه وسط شهر، توانست محل را ترك كرده و از چنگ دژخيمان بگريزد. پس از آن مدتي مخفي بود، اما بزودي با رهنمودهاي راديو صداي مجاهد كه در سوم مرداد 1360 راه اندازي شده بود، فعاليتهايش را بطور گسترده شروع كرد. سالهاي ابتداي دهه 60 را با فعاليتهاي هسته مقاومتي كه ايجاد كرده بود در چند شهر ادامه داد. چندين بار تلاش كرد از طريق مرز كردستان خودش را به سازمان برساند كه موفق نشد تا اينكه سرانجام پس از عزيمت رهبر مقاومت به جوار خاك ميهن با تلاش پيگير موفق شد به سازمان وصل شود و به فعاليتهايش در سازمان محبوبش ادامه دهد.
مسعود در پاييز 1367 در جريان مأموريتي در تهران دستگير شد و در كميته مشترك و زندان اوين به مدت يكسال اساسا در انفرادي و تحت شديدترين شكنجه ها قرار گرفت.
دوران زندان و شكنجه در اوين، فراز ديگري از حماسه مجاهدت مسعود بود. در آخرين ديدار در روز 30 مهر 1368 درست 4 روز بعد از اعلام مسئول اولي خواهر مريم از طرف رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوي در 26 مهر 68، هنگامي كه اين خبر را برادرش درگوشي و آهسته به او رساند بشدت خوشحال و برافروخته شد و به او گفت” تو هنوز مسعود و مريم را خوب نمي شناسي، بايد به هر قيمت خودت را به سازمان وصل كني...”
در قسمت ديگري از اين ملاقات هنگامي كه مادر از او سوال كرد هيچ راهي نيست كه تو را اعدام نكنند، با اشاره به ساير زندانياني كه در همان سالن براي ملاقات با خانواده هايشان آمده بودند، گفت ” بله، يك راه هست، بايد به سر اين جوانان زنداني تير خلاص بزنم، مي خواهي من اينكار را بكنم؟” كه مادر بغضش تركيد و گفت ” نه ”
در همانجا بود كه به برادر و مادرش گفت در اين يكسال كه در شكنجه گاه اوين بوده است اطلاعات زيادي را حتي در انفرادي توانسته بدست بياورد و اي كاش راهي بود و او مي توانست اين اطلاعات را به سازمان برساند ولي همين قدر توانست بگويد كه يك قتل عام فجيع در زندانها در جريان بوده است و تعداد بسيار زيادي از مجاهدين و زندانيان سياسي اعدام شده اند، او گفت: ” ابعاد كشتار آنقدر عظيم است كه كلمات قادر به بيان آن نيست...” بيشتر از اين نمي توانست حرف بزند، چرا كه دژخيمان بالاي سر او و خانواده اش ايستاده بودند و بعد از نيم ساعت او را بردند و سه روز بعد در سحرگاه چهارشنبه سوم آبان 1368 بعد از تحمل سنگين ترين شكنجه ها به عهد و پيمان خونين خود با خدا و خلق وفا نمود و سربدار شد و به 30هزار تن ديگر از يارانش در قتل عام 67 پيوست.
رژيم پليد و خونخوار ولايت فقيه، هرگز مزار مسعود را به خانواده اش نشان ندادند و مادر مجاهد و داغديده اش به مدت 27 سال نتوانست مزار فرزند شهيدش را زيارت نمايد، تا هنگام درگذشت در 27 فروردين 1395 به سوي رفيق اعلي شتافت و با فرزند مجاهد شهيدش و ديگر جاودانه فروغها محشور شد.
پس از اين مسعود تمام عيار خودش را وقف سازمان كرد و در انجمن جوانان موحد خرم آباد، به عنوان يك عضو فعال و سپس سرتيم ميليشياهاي آن زمان در مبارزه افشاگرانه سياسي سازمان شركت داشت. در روز 30 خرداد 60 در تظاهرات شهر خرم آباد شركت داشت و توسط فرمانده سپاه خرم آباد، پاسدار جنايتكار سعيدي دستگير و همراه يكي ديگر از هواداران به خودرو پاترول فرمانده سپاه كه براي سركوب تظاهرات در ميدان محل برگزاري آن آمده بود، منتقل شدند اما بلافاصله و در يك فرصت طلايي با باز كردن درب ديگر خودرو به سرعت خود را به كوچه مقابل انداخته و از طريق رودخانه وسط شهر، توانست محل را ترك كرده و از چنگ دژخيمان بگريزد. پس از آن مدتي مخفي بود، اما بزودي با رهنمودهاي راديو صداي مجاهد كه در سوم مرداد 1360 راه اندازي شده بود، فعاليتهايش را بطور گسترده شروع كرد. سالهاي ابتداي دهه 60 را با فعاليتهاي هسته مقاومتي كه ايجاد كرده بود در چند شهر ادامه داد. چندين بار تلاش كرد از طريق مرز كردستان خودش را به سازمان برساند كه موفق نشد تا اينكه سرانجام پس از عزيمت رهبر مقاومت به جوار خاك ميهن با تلاش پيگير موفق شد به سازمان وصل شود و به فعاليتهايش در سازمان محبوبش ادامه دهد.
مسعود در پاييز 1367 در جريان مأموريتي در تهران دستگير شد و در كميته مشترك و زندان اوين به مدت يكسال اساسا در انفرادي و تحت شديدترين شكنجه ها قرار گرفت.
دوران زندان و شكنجه در اوين، فراز ديگري از حماسه مجاهدت مسعود بود. در آخرين ديدار در روز 30 مهر 1368 درست 4 روز بعد از اعلام مسئول اولي خواهر مريم از طرف رهبر مقاومت برادر مجاهد مسعود رجوي در 26 مهر 68، هنگامي كه اين خبر را برادرش درگوشي و آهسته به او رساند بشدت خوشحال و برافروخته شد و به او گفت” تو هنوز مسعود و مريم را خوب نمي شناسي، بايد به هر قيمت خودت را به سازمان وصل كني...”
در قسمت ديگري از اين ملاقات هنگامي كه مادر از او سوال كرد هيچ راهي نيست كه تو را اعدام نكنند، با اشاره به ساير زندانياني كه در همان سالن براي ملاقات با خانواده هايشان آمده بودند، گفت ” بله، يك راه هست، بايد به سر اين جوانان زنداني تير خلاص بزنم، مي خواهي من اينكار را بكنم؟” كه مادر بغضش تركيد و گفت ” نه ”
در همانجا بود كه به برادر و مادرش گفت در اين يكسال كه در شكنجه گاه اوين بوده است اطلاعات زيادي را حتي در انفرادي توانسته بدست بياورد و اي كاش راهي بود و او مي توانست اين اطلاعات را به سازمان برساند ولي همين قدر توانست بگويد كه يك قتل عام فجيع در زندانها در جريان بوده است و تعداد بسيار زيادي از مجاهدين و زندانيان سياسي اعدام شده اند، او گفت: ” ابعاد كشتار آنقدر عظيم است كه كلمات قادر به بيان آن نيست...” بيشتر از اين نمي توانست حرف بزند، چرا كه دژخيمان بالاي سر او و خانواده اش ايستاده بودند و بعد از نيم ساعت او را بردند و سه روز بعد در سحرگاه چهارشنبه سوم آبان 1368 بعد از تحمل سنگين ترين شكنجه ها به عهد و پيمان خونين خود با خدا و خلق وفا نمود و سربدار شد و به 30هزار تن ديگر از يارانش در قتل عام 67 پيوست.
رژيم پليد و خونخوار ولايت فقيه، هرگز مزار مسعود را به خانواده اش نشان ندادند و مادر مجاهد و داغديده اش به مدت 27 سال نتوانست مزار فرزند شهيدش را زيارت نمايد، تا هنگام درگذشت در 27 فروردين 1395 به سوي رفيق اعلي شتافت و با فرزند مجاهد شهيدش و ديگر جاودانه فروغها محشور شد.
مادر مجاهد معصومه كوشكي- مادر دالوند، مادر مجاهد شهيد مسعود دالوند |
چنانچه گفتيم مجاهد
شهيد مسعود دالوند شهيدي است كه شاهد شهيدان قتل عام 67 نيز بود، در آن
ايام او در بند و در زير شكنجه دژخيمان اطلاعات آخوندي بود و در آخرين
وداع، قبل از شهادت به برادر و مادر مجاهدش گفت :« ابعاد كشتار آنقدر عظيم
است كه كلمات قادر به بيان آن نيست...»
جمله مجاهد شهيد مسعود دالوند در آخرين وداع قبل از اعدام در باره قتل عام 67 |
به همين مناسبت كليپ كوتاه زير را تقديم به مسعود و همه جاودانه فروغ هاي آزادي مي كنم.
شعر «دلم به يادتان بهار را بهانه مي كند» از
ع. طارق، به ياد جاودانه فروغ هاي آزادي كه در عمليات فروغ جاويدان به
شهادت رسيدند سروده شده است و اينك يك بار ديگر به ياد شهداي قتل عام 67 و
مجاهد شهيد مسعود دالوند آنرا مي خوانيم.
سحر كه باد در شقايق آشيانه مي كند
دلم به يادتان بهار را بهانه مي كند
شبان كه شبنم از حرير ماه مي چكد به خاك
چكاوك از شما به گوشِ گل ترانه مي كند
بر اوج بُر شديد همچو موج ، فوج فوج
كه آفتاب در نگاهتان هنوز خانه مي كند
شما غرور عشق و روح آتشيد و عٍطر آب
هنوز ميهن از عبورتان جوانه مي كند
ستارگان، ستارگان، ستارگان نمرده ايد
دلم به يادتان بهار را بهانه مي كند
درخواست آرژانتین برای استرداد مشاور پدرخوانده تروریسم
یک قاضی فدرال در آرژانتین برای دومین بار در تقاضانامهای خواستار استرداد علیاکبر ولایتی مشاور خامنهای در امور بینالمللی، به دلیل مشارکت و طراحی در بمبگذاری آمیا در سال ۱۹۹۴ گردید.
بر اساس گزارش خبرگزاری دولتی
آرژانتین، قاضی رودولفو کانیکونیا کورال از دولت عراق خواسته است تا مشاور
پدرخوانده تروریسم را که برای شرکت در اجلاس شورای عالی «مجمع جهانی بیداری
اسلامی» به بغداد سفرکرده است، به این کشور مسترد نماید.این دومین درخواست استرداد از سوی مقامات قضائی آرژانتین طی ماههای اخیر برای دستگیری ولایتی میباشد. پیشتر نیز گزارش شده بود که دستگاه قضائیه در بوینوس آیرس از دولتهای سنگاپور و مالزی به هنگام سفر ولایتی به این دو کشور، درخواستهای مشابهی را به عمل آورده بودند.
در ۱۸ ژوئیه ۱۹۹۴ رژیم آخوندی با استفاده از بازوی تروریستی خود، حزب الشیطان، طی یک عملیات تروریستی در مرکز یهودیان در آرژانتین ۸۵ نفر از شهروندان این کشور را که عمدتاً یهودی بودند، به قتل رساند و بیش از سیصد نفر را زخمی نمود.
به گزارش دانشنامه ویکیپدیا: «در مارس ۲۰۰۷ و پس از مدت تقریباً سیزده سال از انفجار، دادستانی کل آرژانتین درخواست صدور حکم جلب نه نفر ازجمله علیاکبر هاشمی رفسنجانی و علیاکبر ولایتی توسط پلیس بینالملل را صادر کرد.
اینترپل برای شش تن از این افراد حکم جلب بینالمللی صادر کرد. این افراد عبارتند از
علی فلاحیان وزیر اطلاعات
محسن رضایی فرمانده وقت کل سپاه پاسداران
احمدرضا اصغری دبیر سوم پیشین سفارت ایران در آرژانتین
احمد وحیدی فرمانده سابق نیروی ویژه قدس سپاه پاسداران
محسن ربانی رایزن فرهنگی پیشین سفارت ایران در آرژانتین
عماد مغنیه رئیس وقت ستاد عملیات ویژه حزبالله لبنان»
سرانجام قاضی پرونده «شهید نیسمان» پس از ۲۱ سال تحقیق بر اساس شواهد و مدارک به این نتیجه رسید که رژیم آخوندی دستور بمبگذاری از طریق گروه تروریستی حزبالله لبنان را صادر کرده است. وی پیش از آنکه به قتل برسد در ادعانامهای مقامات دیکتاتوری ولیفقیه ازجمله آخوند رفسنجانی، رییس جمهوری اسبق رژیم را متهم کرد که با دولت وقت آرژانتین به توافق رسیده بودند تا قرار تعقیب از سوی پلیس بینالملل برای مقامات نظام را لغو کنند.
وی همچنین رییس جمهوری وقت آرژانتین را متهم نمود که در ازای دریافت نفت و امتیازات تجاری از دیکتاتوری خامنهای، تلاش کرده بود تا این پرونده را مختومه اعلام نماید. قاضی نیسمان چند ساعت قبل از زمان شهادت در مجلس این کشور، طی توطئهای به طرز مرموز و با شلیک گلوله بر سروصورت به قتل رسید.
به نظر کارشناسان مسائل امور تروریسم بر این عقیده هستند که در پشت قتل قاضی نیسمان رژیم آخوندی قرار دارد. همچنین باید اذعان نمود که درخواستهای مکرر مقامات قضائیه آرژانتین برای استرداد مقامات رژیم آخوندی به یقین ضربهای جدی در دوران پسا برجام، به ماشین ترور دیکتاتوری ولیفقیه در کشورهای خارجی و علامتی از بازگشایی بسیاری از پروندههای خونین ترور از سوی خامنهای در کشورهای جهان میباشد.
۱۳۹۵ مهر ۳۰, جمعه
۱۳۹۵ مهر ۲۹, پنجشنبه
۱۳۹۵ مهر ۲۸, چهارشنبه
۱۳۹۵ مهر ۲۷, سهشنبه
همانطور كه قول داده شده بود كليپي يك فيلمساز در نقد توريسم رژيم تهيه شده است اين كليپ را لطفا روي سايتها و وبلاگهاي خود بطور گسترده امروز بگذاريد. همچنين در شناساندن آن از طريق فيسبوك و توييتر بکوشيد اين كليپ پاسخي است به تبليغات رژيم براي توريسم در ايران اين فيلم توسط يك فيلمساز كه به ايران علاقمند است ولي مي خواهد اسمش ناشناس بماند تهيه شده است
اشتراک در:
پستها (Atom)
واکسن؛ خامنه ای چطور پُشت مُجریان فرمانش را خالی کرد
منصور امان / فراسوی خبر... پنجشنبه ۲۸ مرداد منبع: پایگاه اینترنتی ایران نبرد و جنگ خبر http://www.jonge-khabar.com/news/articled.php?id=5...