آیا میدانید آرامگاه لطفعلی خان زند بهترین شمشیرزن شرق کجاست؟
همان پسر جوان و شاهزاده زيباروي زند كه بیست و هفت سال بيشتر نداشت !!؟
همان پسر جوان و شاهزاده زيباروي زند كه بیست و هفت سال بيشتر نداشت !!؟
آیا امام زاده زید را کسی میداند کجاست؟ بازار تهران؛
آنجا کسی آرمیده که نامش لطفعلی خان زند مي باشد
"در این مکان جوانی دلیر و نیکو سرشت، ابر انسانی از نژاد قوم لر و شایسته ایرانی، مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده است که
در سن بیست و هفت سالگی نابینا و به قتل رسید.
لطفعلی خان زند،شاهزاده غیور ایرانی که اینگونه مهجور و تنها در گوشه این امامزاده دفن شده است و کمتر کسیست که یادی از او در این روزگار تلخ میکند.
لطفعلی خان پسر جعفرخان زند وهشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال ۱۲۰۳قمري به مدت شش سال فرمانروایی نمود.
آنجا کسی آرمیده که نامش لطفعلی خان زند مي باشد
"در این مکان جوانی دلیر و نیکو سرشت، ابر انسانی از نژاد قوم لر و شایسته ایرانی، مردی از تبار جوانمردان روزگار آرمیده است که
در سن بیست و هفت سالگی نابینا و به قتل رسید.
لطفعلی خان زند،شاهزاده غیور ایرانی که اینگونه مهجور و تنها در گوشه این امامزاده دفن شده است و کمتر کسیست که یادی از او در این روزگار تلخ میکند.
لطفعلی خان پسر جعفرخان زند وهشتمین حکمران سلسله زندیه بود که از سال ۱۲۰۳قمري به مدت شش سال فرمانروایی نمود.
تمام این مدت به مبارزه با رقیبی چون آقا محمدخان قاجار سپری شد.
لطفعلی خان زند که از همان آغاز نوجوانی، همراه پدر در جنگها شرکت می جست،
تیرانداز و شمشیرزنی دلاور و بی باک بار آمد...
لطفعلی شاهزاده و آخرین فرمانروای زندیه بود.
وی بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع و خوش چهره بود
اسب لطفعلی خان، غرأن نام داشت
غرأن بر کانالها و خندقهای جنگی به طول 5 تا8 متری به راحتى میپرید
چنانکه اگر در قلعه نرماشیر پا و دست اسبش را خائنین نمیزدن به دام قاجارها نمی افتاد.
لطفعلی خان زند که از همان آغاز نوجوانی، همراه پدر در جنگها شرکت می جست،
تیرانداز و شمشیرزنی دلاور و بی باک بار آمد...
لطفعلی شاهزاده و آخرین فرمانروای زندیه بود.
وی بسیار پر قدرت، راستگو، درستکار و شجاع و خوش چهره بود
اسب لطفعلی خان، غرأن نام داشت
غرأن بر کانالها و خندقهای جنگی به طول 5 تا8 متری به راحتى میپرید
چنانکه اگر در قلعه نرماشیر پا و دست اسبش را خائنین نمیزدن به دام قاجارها نمی افتاد.
او دستی هم به شعر و شاعری داشت:
یارب ستدی ملک از همچو منی
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش ایام معلومم گشت
در پیش تو چه دف زنی چو شمشیر زنی؛
دادی به مخنثی نه مردی نه زنی
از گردش ایام معلومم گشت
در پیش تو چه دف زنی چو شمشیر زنی؛
اما در کمال شرمندگی چنین سردار رشیدی از اطرافیانش خیانت دید و در شهر نرماشیر کرمان گرفتار آغا محمد خان قاجار شد.
کسیکه بسیاری او را بهترین شمشیر زن روزگار شرق می نامند
هنگامی که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد :
من تنها به خدا سجده می کنم.
هنگامی که آغا محمدخان قاجار به او گفت بر او سجده کند پاسخ داد :
من تنها به خدا سجده می کنم.
سپس شاه قاجار دستور داد که اصطبل بانش او را شکنجه کند!!!
فردای آن روز لطفعلی جوان را زار و نزار پیش خان قاجار آوردند.
خواجه قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟»
خواجه قاجار با نیشخند بدو گفت : «هان لطفعلی خان! هنوز هم غرور داری؟»
واپسین شاه زند که دیگر توان سخن گفتن نداشت سرش را بالا برد و با پلنگ دیدگان بدو نگریست و گفت:«من از تو نمیترسم ای أخته فرومایه»
و ,زانو نمیزنم زیرا مردی اینجا نمی بینم..
و ,زانو نمیزنم زیرا مردی اینجا نمی بینم..
این ایستادگی خان قاجار را به خشم آورد و دستور نابینا کردن او را داد.
وی یکی از افتخارات در ایران زمین است،
به گفته مورخان جزو سه شاهزاده ای بود که اگر زنده ميماند تاريخ ايران را دگرگون میکرد ،و در تاریخ بسیار به نیکی از او یاد شده است...
بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است!
که متأسفانه بهش رسیدگی نشده و یک گوشه در یک اتاق کوچک در بسته مانده قرار دارد.
مقبره وی جایست که حس میکنید هنوز از سنگ قبرش فریادهای مظلومانه مردی شنیده میشود که اگر بود و میماند نه قاجاری باقی بود و نه تاریخ سیاه فلان الدوله ها و مضحکه الممالکها.
مردی که به تنهایی می ارزد به کل سلسله غرق خیانت قاجارهای بی عرضه و بی جنم...
حیف و حیف که امروز در اینجا حتی یک نوشته به یادبود ابرمرد بزرگ زندیه وجود ندارد...
و این وضعیت برازنده او نیست....
به گفته مورخان جزو سه شاهزاده ای بود که اگر زنده ميماند تاريخ ايران را دگرگون میکرد ،و در تاریخ بسیار به نیکی از او یاد شده است...
بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است!
که متأسفانه بهش رسیدگی نشده و یک گوشه در یک اتاق کوچک در بسته مانده قرار دارد.
مقبره وی جایست که حس میکنید هنوز از سنگ قبرش فریادهای مظلومانه مردی شنیده میشود که اگر بود و میماند نه قاجاری باقی بود و نه تاریخ سیاه فلان الدوله ها و مضحکه الممالکها.
مردی که به تنهایی می ارزد به کل سلسله غرق خیانت قاجارهای بی عرضه و بی جنم...
حیف و حیف که امروز در اینجا حتی یک نوشته به یادبود ابرمرد بزرگ زندیه وجود ندارد...
و این وضعیت برازنده او نیست....
صد افسوس که مشاهیر سرزمین خود را نمیشناسیم و حتی آرامگاه باشکوهی هم برایشان نساختیم.....
ملتی که تاریخ خود را نشناسد قطعاً وضعیتی بهتر از این هم نخواهد داشت...
بسیاری از مردم در تهران نمی دانند که پیکر بی چشم او در امامزاده “زید ”در بازار تهران در راسته فرش و قالی فروش ها آرمیده است!
روح بزرگش شاد و نامش بر تارک سرزمینم تا ابد درخشان باد
آمین
آمین
تقدیم به روان پاكش

هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر